يادداشت سردبير٬ شماره ۴۴
تبت٬ المپيک چين٬ بازار و دکان دالائى لاما
سياوش دانشور

دالائى لاما سر اسقف بيزنس بوديسم٬ خودمختارى ميخواهد. جناحهاى تندتر اين جريان مرتجع مذهبى از استقلال سخن ميگويند. استقلال طلبان البته گروه فشارند تا شايد همان خودمختارى محقق شود. تبت معروف به بام جهان البته بخودى خود اهميتى ندارد. تبت را شايد بايد کوزوو دوم نام گذاشت. اهميت تبت نه در طول و عرض و موقعيت ژئوپلتيک آن٬ بلکه در مکانى است که کمابيش در جدالهاى سياسى و تجارى آمريکا و چين و کشورهاى متحد آمريکا در منطقه مثل تايوان و هند پيدا ميکند. خود دالائى لاما حتى جرات و جسارت مقتداصدر و آخوندهاى اسلامى يا خاخامهاى يهودى و ايرگونى را ندارد. او حتى شبيه مهره هاى انقلاب مخملى تحت حمايت کليساى کاتوليک و آمريکا نيست. نه ميتواند با چين بعنوان يک جنبش خودمختارى طلب دربيافتد و نه اساسا قصد درافتادن دارد. در همين شلوغيهاى اخير تهديد کرد که اگر ناآرامى ادامه يابد او از مقام شامخش استعفا ميدهد! دالائى لاما تلاش ميکند تصوير رنگ و رو رفته گاندى باشد. حتى اينهم نيست. بيشتر به آخوندهاى اصلاح طلب ايران و امثال کروبى و خاتمى شبيه است. شايد تفاوت شان اين باشد که در ابعاد آنها مرتکب جنايت مستقيم و گرفتن جان مردم نشده باشد. هرچند کارش اين است که انسانيت انسانها را با سم مذهب بکشد و هرازچندگاهى با تحريک آمريکا و هند راهبه هاى مفلوک را راه مى اندازد و تعدادى شان را به کشتن ميدهد. به هر حال او هم ميخواهد خدا را داشته باشد و هم خرما را. اهميت ديگر تبت و مشخصا مفت خورى مانند دالائى لاما در کليد دارى يکى از مذاهب پر رونق جهان يعنى بوديسم است که خوراک فکرى بسيارى از پولدارها و هنرمندان و سرخورده ها از عيش و نوش است. اين بيزنس البته نانى به سفره هواداران او اضافه نميکند و "رهبر روحانى" تبتى ها حتى جانشينى اش از خامنه اى و شاه سخت تر است. گويا آنکه جانشين او ميشود٬ روح دالائى لاما در وجودش حلول ميکند! ديگران هم از تبتى ها تا دولت چين و بقيه و پيروان بسيار روشنفکر و فلسفى غربى اش نيز در اين مسئله حق کنکاش زيادى ندارند. دالائى لاما عنوان پيغمبر بودائى هاى تبتى است که رياست اداره تبت را از قرن ١٧ بخود اختصاص داده است. تبت که تاريخا تحت الحمايه چين بود با سقوط امپراطورى چين و تحولات سياسى متعاقب آن٬ قادر شد به شبه استقلالى دست يابد که تا سال ١٩۵١ طول کشيد. در سال ١٩۵١ چين مجددا حاکيمت تبت را در اختيار گرفت و اختياراتى نيز به دولت محلى داد. آخرين و گسترده ترين شورش بودائيان تبتى سالهاى ١٩۵۶ تا ۵٩ بود که با سرکوب آن سران مذهبى و افراد دولت محلى دالائى لاما ناچار به فرار از چين شدند و دولت در تبعيد تبت را در هندوستان تشکيل دادند.   
پنجاه سال از آن واقعه ميگذرد و چند نسل مردم در تبت آمده اند و رفته اند. دولت در تبعيد تبت هم ديگر براى خود برپادارندگان و حاميانش ارزش ندارد. زير نور انداختنهاى دلائى لاما در سالهاى اخير٬ از دادن جوايز مختلف به او تا ديدار با بوش و رهبران دولتهاى غربى٬ کمکى به روى صحنه آوردن "مسئله تبت" نکرده است. راهپيمائى چند صد تبتى مذهبى از هند به طرف تبت در ١٠ مارچ امسال و درگيريهاى متعاقب آن٬ همانطور که خودشان صريحا ميگويند٬ هدفى جز جلب توجه جهانيان به تبت و اعمال فشار به چين براى برسميت شناسى خودمختارى تبت در متن توجه جهانى به المپيک چين نداشت. اين بيشتر يک آکسيون سياسى بود که منافعش را ديگران بردند تا مردم محروم تبت. امروز نه تمام  يا اکثريت مردم تبت طرفدار دالائى لاما هستند و نه تبت مسئله ملى دارد. مانعى براى زندگى مردم تبت با بقيه مردم در اين منطقه و کشور چين وجود ندارد. اختناق در تبت کمتر از اختناق در کل چين نباشد بيشتر نيست. دستگاه بوديسم در تبت منبع مالى چربى براى عمله و اکره اين دستگاه است. چيزى معادل باندهاى مواد مخدر بزرگ سود ده است. دولت چين ظاهرا بى دين و ايمان هم کارى به بيزنس آنها ندارد٬ فوقش سهم رياستش را ميبرد. بورژوازى تبت هم خواهان کنترل بر بازار داخلى تبت نيست. ادعاى تاريخى چين و تايوان بر سر تبت بجاى خود٬ خود مردم تبت در خودمختارى همراه با دالائى لاما در قياس با ماندن همراه چين احساس پيشرفتى نميکنند. مثل اين است يک ايالت انگلستان و سرنوشت مردمش را دست کليسا و چند کشيش مرتجع و قرون وسطائى بدهيد.
بوديسم اگر مثل اسلام به سياست کشتن و ترور رو بياورد دکانش تخته ميشود. هرچند در جريان تظاهراتها تعدادى از مغازه هاى متعلق به چينى ها آتش زده شدند و يا غير تبتى ها و از جمله چينى ها مورد حمله قرار گرفتند. اين تحرکات نشان داد که مذهب و قوميت هر زمان بحرکت درآيد منطق اش مجازات دسته جمعى است و اگر زورش برسد چيزى از جنايتکاران مشهور قومى و مذهبى کم ندارد. اين سياست براى جناب دالائى لاما مقرون به صرفه نيست. بيزنش ايشان و منطق بازارى حکم ميکند که در مقابل پيروان متعصبش تهديد به استعفا کند تا چهره "صلح طلب" سنتى بودائى را حفظ کند. اهميت فى النفسه او در به حرکت در آوردن ارابه مسخ مذهبى بخشى از بشريت است. اهميت سياسى امروز او در جدالى است که بين آمريکا و چين تاريخا برسر منافع اقتصادى و مازاد تجارى وجود داشته است. وقتى چين بخاطر منافعش و موقعيت جديدش در خاورميانه و يا کشورهاى آمريکاى لاتين و آفريقا سياستهاى آمريکا را پس ميزند٬ آمريکا هم ناچار است هرازچندگاهى لولوى دالائى لاما را نشان سران بورکرات و خشن بورژوازى چين دهد. دالائى لاما در سياست جهانى يک مترسک است و حتى منفعت کمپانيهاى تجارى در المپيک اجازه يک فشار محدود به چين را هم نميدهد. يک دليل ديگر برجسته شدن دالائى لاما و تبت در اين جريان٬ بالا آمدن ارتجاع مذهب و لجن تاريخ در صحنه سياست جهانى است. واقعا بايد منصفانه پرسيد که چرا مسئله فلسطين با تمام اهميت سياسى و مکانى که در جدالهاى خاورميانه ايفا ميکند٬ جايگاه بمراتب اندکى در رسانه ها و اخبار و سياست بين المللى پيدا ميکند اما دالائى لاما را با هزار نورپردازى در چشم مردم جهان ميکنند؟
و بالاخره اينکه چين يک کشور و حکومت مستبد سرمايه دارى و يک رکود دار اعدام در جهان در کنار آمريکا و جمهورى اسلامى است. ماهيت و مشخصه سرکوبگر چين در تبت نيست٬ در شرايط و نظام بردگى تمام عيار و سرکوب خشنى است که بر طبقه کارگر چين و اکثريت مردم اين کشور پهناور و پر جمعيت مستولى کرده است. تبت و بودائيان در قياس با کارگران و ديگر شهروندان چينى هنوز موقعيت بهترى دارند. با اينحال خودمختارى يا استقلال تبت به زعامت دالائى لاما و اسارت دست جمعى شش ميليون مردم اين منطقه زير نگين اين "رهبر روحانى خود و خدا گمارده" بسيار وحشتناک تر از قيموميت اين مردم زير سلطه نظام سرمايه دارى و دولت چين است. مردم کارگر و زحمتکش تبت قربانى ارتجاع مذهبى و ارتجاع سرمايه دارى و رقابتهاى جهانى و منطقه اى هستند. تبتى ها اهميت شان در اين دعوا حاشيه اى است. درست مانند مردم در کوزوو. راه رهائى واقعى اين مردم نجات از مذهب و از سرمايه است. حمايت از دالائى لاما در اين جدال شمشير زدن در جبهه آمريکا و ارتجاع مذهبى است. دالائى لاما و راهپيمائى مانک هاى بودائى ربطى به منافع آنى و آتى کارگر و مردم زحمتکش تبت ندارد. همانطور که سرکوبگرى چين و کشتار وقيحانه مخالفين و اينجا تبتى ها ربطى به حفظ "تماميت ارضى" چين ندارد. *

نوشته های دیگر از سیاوش دانشور